گنجور

 
 
 
کاشی‌چینی - بازی جورچین ایرانی
خواجه عبدالله انصاری

آن کس که هزار عالم از رنگ نگاشت

رنگ من و تو کجا خرد ای ناداشت

سنایی

عقلی که ز لطف دیدهٔ جان پنداشت

بر دل صفت ترا به خوبی بنگاشت

جانی که همی با تو توان عمر گذاشت

عمری که دل از مهر تو بر نتوان داشت

انوری

اندوه تو چون دلم به شادی نگذاشت

آخر ز وفاش باز نتوانی داشت

هرچند ز تو به جز جفا حاصل نیست

من تخم وفاداری تو خواهم کاشت

خاقانی

عشق آمد و عقل رفت و منزل بگذاشت

غم رخت فرو نهاد و دل، دل برداشت

وصلی که در اندیشه نیارم پنداشت

نقشی است که آسمان هنوزش ننگاشت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه