گنجور

 
 
 
امیر معزی

گرچه دل و سینه‌ کان گوهر دارم

رخساره زرنج هر دو چون زر دارم

کان بستهٔ زلف ماه دلبر دارم

وین خستهٔ تیر شاه سنجر دارم

عین‌القضات همدانی

معشوق بلاجوی ستمگر دارم

وز آب دو دیده آستین تر دارم

جانم برد این هوس که در سردارم

من عاقبت کار خود از بر دارم

انوری

آخر ز تو چون روی به خون تر دارم

در عشق ز هیچ روی باور دارم

بردار ز روی پرده ورنه پس از این

من پرده ز روی راز دل بردارم

عطار

دیرست که سودای تو در سر دارم

وز عشق دلی خون شده در بر دارم

در راه تو یک مذهب و یک شیوه نیم

هر لحظه، به نو، مذهب دیگر دارم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
کمال‌الدین اسماعیل

چشمی ز خیال تو پر اختر دارم

دستی ز غم هجر تو بر سر دارم

خوش گشت دلم تا که خیال تو در اوست

زانش همه‌ساله تنگ در بر دارم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه