گنجور

 
 
 
ظهیر فاریابی

تا ظن نبری که شاه رنجور شود

یا راحت و صحت از تنش دور شود

گردی که از آن عارضه بر دامن اوست

چندان باشد که چشم بد کور شود

اوحدالدین کرمانی

گر عُجب زموقف دلت دور شود

حج تو و عمرهٔ تو مبرور شود

یک وقفه طواف کعبهٔ امرش کن

تا سعی تو در طواف مشکور شود

عراقی

حاشا! که دل از خاک درت دور شود

یا جان ز سر کوی تو مهجور شود

این دیدهٔ تاریک من آخر روزی

از خاک قدم‌های تو پر نور شود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه