این مجلس خواجهٔ جهانست
یا شکل بهشت جاودانست
یا منشاء ملک و نشو دین است
یا موقف عرض انس و جانست
اوجش فلکیست کز بلندی
معیار عیار آسمانست
صحنش حرمی که در حریمش
از سایه و آفتاب امانست
راز دل زهره و عطارد
در زخمهٔ مطربش نهانست
سقفش به صدا پس از دو هفته
بیهیچ مدد نشید خوانست
خورشید مروق ار ندیدی
در ساغر ساقیانش آنست
تا قبهٔ آسمان گردان
گرد کرهٔ زمین روانست
این قبله نشانهٔ زمین باد
چونانکه نشانهٔ جهانست
خرم ز نشستن وزیری
کز مرتبه پادشا نشانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی مجلس یا محفل خاصی صحبت میکند که بهشتی جاودان و منبع حکومت و دین است. این مکان به عنوان جایگاهی بین انسان و جان توصیف شده و بلندیاش با آسمان مقایسه میشود. صحن آن امن و آرام بوده و رازهایی در موسیقی و هنر آن نهان است. سقف مجلس صداهایی را از دور به گوش میرساند و در ساغرهای آن، زیبایی خورشید درخشان است. این مجلس به نوعی نماد زمین و جهان به شمار میآید و نشانی از قدرت و خوشبختی است که به وزیری نشاندهندهی پادشاهی تعلق دارد.
هوش مصنوعی: این مجلس مانند حضور بزرگان جهان است یا شبیه بهشت ابدی است.
هوش مصنوعی: یا منبع پادشاهی و آغاز دین هستی یا جایی برای تجمع انسان و روح میباشی.
هوش مصنوعی: او به بالاترین نقطهای رسیده که معیار سنجش آسمان به شمار میآید.
هوش مصنوعی: محل او مکانی مقدس است که در آن، انسانها از تابش خورشید و سایه در امانند.
هوش مصنوعی: راز دل زهره و عطارد در آوای موسیقی نهفته است.
هوش مصنوعی: پس از دو هفته، سقفش به صدا درآمد و هیچ کمکی به او نرسید.
هوش مصنوعی: اگر خورشید این دنیا را در ساغر شرابآوران نمیدیدی، پس وجودش را درک نمیکردی.
هوش مصنوعی: قبهٔ آسمان به صورت دائمی در حال چرخش اطراف زمین است و گویی زمین در مرکز آن قرار دارد.
هوش مصنوعی: این مکان به عنوان یک نشانه برای زمین به حساب میآید، مشابه این که نشانهای برای جهان است.
هوش مصنوعی: خوشحال و شادمان از نشستن وزیری هستم که نشانهای از مقام پادشاهی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق تو قضای آسمانست
وصل تو بقای جاودانست
آسیب غم تو در زمانه
دور از تو بلای ناگهانست
دستم نرسد همی به شادی
[...]
من سر نخورم که سر گرانست
پاچه نخورم که استخوانست
آشفتن چشمهای مستت
دود دل یار مهربانست
وین طرفه که درد چشم او را
خونابه ز چشم ما روانست
دو فتنه به یک قرینه برخاست
[...]
جهد ادبش بدان چه دانست
می کرد چنانچ می توانست
ماهی، که لبش بجای جانست
گر ناز کند،به جای آن است
از چشم دلم نمیشود دور
هر چند ز چشم سرنهانست
گر در طلبت هزار باشند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.