گنجور

 
انوری

این مجلس خواجهٔ جهانست

یا شکل بهشت جاودانست

یا منشاء ملک و نشو دین است

یا موقف عرض انس و جانست

اوجش فلکیست کز بلندی

معیار عیار آسمانست

صحنش حرمی که در حریمش

از سایه و آفتاب امانست

راز دل زهره و عطارد

در زخمهٔ مطربش نهانست

سقفش به صدا پس از دو هفته

بی‌هیچ مدد نشید خوانست

خورشید مروق ار ندیدی

در ساغر ساقیانش آنست

تا قبهٔ آسمان گردان

گرد کرهٔ زمین روانست

این قبله نشانهٔ زمین باد

چونانکه نشانهٔ جهانست

خرم ز نشستن وزیری

کز مرتبه پادشا نشانست

 
 
 
انوری

عشق تو قضای آسمانست

وصل تو بقای جاودانست

آسیب غم تو در زمانه

دور از تو بلای ناگهانست

دستم نرسد همی به شادی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
سعدی

آشفتن چشم‌های مستت

دود دل یار مهربانست

وین طرفه که درد چشم او را

خونابه ز چشم ما روانست

دو فتنه به یک قرینه برخاست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
اوحدی

ماهی، که لبش بجای جانست

گر ناز کند،به جای آن است

از چشم دلم نمی‌شود دور

هر چند ز چشم سرنهانست

گر در طلبت هزار باشند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه