به خدایی که در پرستش خویش
آسمان را رکوع فرمودست
دست حکمش به کیلهٔ خورشید
خرمن روزگار پیمودست
که ز چشمم به عشق خدمت تو
جان به عرض سرشک پالودست
این سخن را عزیز دار که دوش
چرخ با من در این سخن بودست
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
به خدایی که در پرستش خویش
آسمان را رکوع فرمودست
دست حکمش به کیلهٔ خورشید
خرمن روزگار پیمودست
که ز چشمم به عشق خدمت تو
جان به عرض سرشک پالودست
این سخن را عزیز دار که دوش
چرخ با من در این سخن بودست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا گل لعل روی بنمودست
بلبل از خرمی نیاسودست
دیرگاهست تا چو من بلبل
عاشق بوستان و گل بودست
روز و شب گر بنغنوم چه عجب
[...]
چشمم از گریه دوش ناسودست
تا سحر گه سرشک پالودست
گر نخفتست چشم من شاید
چشم او باری از چه نغنودست
روزها شد که آن نگارین روی
[...]
همه رنگی تکلف اندودست
جز سپیدی که او نیالودست
ای کریمی که در ستایش تو
عقل کل را زبان بفرسودست
خاک شد زیر پای همّت تو
و هم کوسر بر آسمان سودست
دست دریا و کان فرو بستت
[...]
لیک از آن دایهای که تا بودست
سر پستان به زهر آلودست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.