گنجور

 
انوری

انوری را خدایگان جهان

پیش خود خواند و دست داد و نشاند

باده فرمود و شعر خواست ازو

واندر آن سحر کرد و در افشاند

چون به مستی برفت بار دگر

کس فرستاد و پیش تختش خواند

همه بگذار این نه بس که ملک

نام او بر زبان اعلی راند

بیش از این در زمانه دولت نیست

هیچ باقیش در زمانه نماند

 
 
 
مسعود سعد سلمان

ایمنی را و تندرستی را

آدمی شکر کرد نتواند

در جهان این دو نعمتی ست بزرگ

داند آن کس که نیک و بد داند

تا فراوان نایستی تو ذلیل

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

از جواب و سوال ما دانی

شاید ار زیر کی فرو ماند

گرد گفت محال را چه عجب

کاینهٔ عقل را بپوشاند

زان که خورشید را ز بینش چشم

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۷۵ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

رخ خوبت خدای می‌داند

که اگر در جهان به کس ماند

ماه را بر بساط خوبی تو

عقل بر هیچ گوشه ننشاند

شعلهٔ آفتاب را بکشد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
جمال‌الدین عبدالرزاق

دوستی در سمر کتابی داشت

پیش من صفحه ازان میخواند

که فلان شخص در فلان تاریخ

بیکی بیت بدره ها بفشاند

وان دگر پادشه بیک نکته

[...]

حمیدالدین بلخی

ناسی عقد و ناقض عقداند

ناقص عقل و ناقص دین اند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه