پایم از عشق تو در سنگ آمدست
عقل را با تو قبا تنگ آمدست
نام من هرگز نیاری بر زبان
آری از نامم ترا ننگ آمدست
هرچه دانی از جفا با من بکن
کت زبونی نیک در چنگ آمدست
هرکسی آمد به استقبال من
اندهانت چند فرسنگ آمدست
انوری پایت ز راهی بازکش
کاندران هر مرکبی لنگ آمدست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد ناشی از آن است. شاعر بیان میکند که عشقش به معشوق چنان عمیق است که پای او در سنگ مانده و عقلش نیز در برابر این عشق محدود شده است. او میگوید که نامش به یاد کسی نمیآید و خود را ننگین میداند. شاعر از معشوق میخواهد هرچه جفا میتواند به او کند، زیرا او در حال تحمل ذلت است. در نهایت، او احساس میکند هر کسی که به استقبالش آمده، در واقع فاصلهای از او دارد و معشوقش دور است. شاعر از انوری میخواهد که پای معشوق را از راهی که رفته، بازگرداند، زیرا هر وسیلهای که بتواند او را به معشوق برساند، ناقص و شکستخورده است.
هوش مصنوعی: من به عشق تو آنچنان وابسته شدم که عقل و فهمم را به زنجیر کشیده و در عشق تو محدود کردهام.
هوش مصنوعی: هرگز نام من را بر زبان نیاور، چون از یادآوری آن شرمسار شدهای.
هوش مصنوعی: هرچقدر که میدانی میتوانی به من ظلم و ستم کنی، چون در حال حاضر من در شرایط ذلت و ضعف قرار دارم و زیر فشار هستم.
هوش مصنوعی: هر کسی که برای خوشامدگویی به من آمده، نشان میدهد که چقدر دور از من آمده است.
هوش مصنوعی: ای انوری، پایت را از این راه بردار، زیرا در اینجا هر مرکبی به هدف نرسیده و متوقف مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.