هیچ دانی که سرِ صحبتِ ما دارد یار
سرِ پیوند چو من باز فرود آرد یار
کاشکی هیچکسی زو خبری میدهدی
تا از این واقعه خود هیچ خبر دارد یار؟
تو ببینی که مرا عشوهدهان خنداخند
سالها زار بگریاند و بگذارد یار
یارت ار جور کند خود چه کند چون به عتاب
خون بریزد که همی موی نیازارد یار
انوری جانِ جهان گیر و کم انگار دلی
پیشاز آن کت به همین روز کم انگارد یار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.