گنجور

 
انوری

در دین چو اعتصام به حبل متین کنند

آن به که مطلع سخن از رکن دین کنند

دین‌پروری که داغ ستورش مقربان

از بهر کسب مرتبه نقش نگین کنند

ارواح انبیا ز مقامات آخرت

بر دست و کلک و فتوی او آفرین کنند

از شرم رای او رخ خورشید خوی کند

هرگه که بر سپهر حدیث زمین کنند

اطراف مدرسه‌اش به زبان صدا چو دید

هرشب مذکریش شهور و سنین کنند

خورشید کیست چاکر رایش از این سبب

هر بامدادش ابلق ایام زین کنند

نقدیست نکتهاش که دارد عیار وحی

در گنج خانهٔ خردش زان دفین کنند

ای تاج با کسی که مدار شریعتست

در شرع از طریق تهاون کمین کنند

صاحبقران شرع به جایی توان شدن

کانجات با مخنث و مطرب قرین کنند

مجلس به دوش گربه شکاران چرا شوی

چون نسبتت به خدمت شیر عرین کنند

یک التفات او ز تو گر منقطع شدی

زان التفاتها که به صوت حزین کنند

منکر مشو ازین که درین پوست نیستی

کازادگان به خیره ترا پوستین کنند

ای نایب محمد مرسل روا مدار

تا با من این مکاوحت از راه کین کنند

چندان بقات باد که تاثیر لطف صنع

از برگ اطلس وز گیا انگبین کنند

شرع از تو سرخ‌رو تو چو گل تازه‌روی تا

تشبیه چهرها به گل و یاسمین کنند