خدای ماست خداوند آسمان و زمین
منزه از زن و فرزند و از همال و قرین
مُقَدِّری که بر او نسپرد سپهر و نجوم
مُصَوِّریکه بر او نگذرد شهور و سنین
مؤثری که به تأثیر صنع و قدرت او
محل روح شود نطفه در قرار مکین
وز اندرون سه ظلمت که هر سه پنهان است
بود به تقویت او حیات و قوت جنین
بلند کوه به تقدیر و صنع او هر روز
از آفتاب نهد بر سر افسر زرین
نِطاقِ منطقه سازد به امر او هر شب
سپهر آینهگون از مَجَرّه و پروین
عنایت نظر او جوان و تازه کند
جهان پیر وکهن را به ماه فروردین
به باغ و راغ فرستد به دست باد بهار
ز خلد رضوان پیرایههای حورالعین
زخاک تیره پدید آورد زر و گوهر
ز چوب خشک برون آورد گل و نسرین
گرفته در کَنَفِ فضل و عدلِ او مسکن
خلایق متفاوت توانگر و مسکین
یکی رسیده ز فضلش زگرد برگردون
یکی فتاده ز عدلش ز سجن در سجین
هرآنکه علم یقین ازکلام او بشنید
یقین بدانکه ببیند به عین عین یقین
اگر بود سوی طین بازگشت آدمیان
عجب مدار که آدم سرشته شد از طین
شگفت نیست به جان رغبت و زمرگ حذر
که مرگ ناخوش و تلخ است و جان خوش و شیرین
اگر مهین خلایق تویی بدان منگر
بدان نگرکه تویی قطرهای ز ماء معین
ز روم تا در چین گر به تیغ بگشایی
چو تیغ مرگ ببینی رخ تو گیرد چین
به عاقبت ز سر خاک تو برآید خار
اگر تو خاره بخاری به نیزه و زوبین
وگر بهدست تو آتش برون جهد زکمان
اجل به قهر تو ناگه برون جهد زکمین
نهیب مرگ به خاک اندر آورد سر مرد
اگر ز خاککشد مرد سر به علیّین
حوادث از فلک و روزگار نیست عجب
فلک همیشه چنین بود و روزگار چنین
غرض چه بود فلک را که باز دریا برد
ز درج عزُ و شرف گوهری عزیز و ثمین
سرای شادی شه بر مثال خاتم بود
چه بود یا رب کز وی بیوفتاد نگین
مگرکهگنجگران بود شخص نازک او
که همچو گنج گران گشت زیر خاک دفین
اگر به خلد برین شد خدیجهٔ الکبری
جهان زفر نبی باد همچو خلد برین
وگر ز قالب زهرا برفت روح لطیف
به صبر باد علی را مدد ز روحِ امین
وگر بنای حیات زبیده گشت خراب
حصار دولت هارون بلند باد و حَصین
اگر به زیر زمین رفت مام شاه جهان
به کام شاه جهان باد ملک روی زمین
ز باغ دولت اگر خشک شد شکفته گلی
شکفته باد گل دولت معزُالدین
وگرگسسته شد از روزگار دولت آن
مباد منقطع از روزگار مدت این
مباد نیز در این دوده دیدهای گریان
مباد نیز در این خاندان دلی غمگین
عفیفهای که زدنیا به سوی عقبی رفت
شفیع شاه جهان باد تا به یومالدین
زروزگار و زگردون نصیب شاه جهان
همه فتوح و ظفر باد و نصرت و تمکین
به عز شاه جهان تاج دین و دنیا را
همیشه باد دل شاد و چشم روشنبین
بر او ز خلق ثنا باد و از فلک احسنت
بر او زبخت دعا باد و از ملک آمین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترنج بیدار اندر شده به خواب گران
گل غنوده برانگیخته سر از بالین
هرآن که خاتم مدح تو کرد در انگشت
سر از دریچه زرین برون کند چو نگین
بخار دریا بر اورمزد و فروردین
همی فرو گسلد رشته های درّ ثمین
ز آب پاک دهان پر ستاره دارد ابر
ز باد پاک شکم پر ستاره دارد طین
بمشکرنگ لباس اندرون شدست هوا
[...]
همی کند به گل سرخ بر بنفشه کمین
همی ستاند سنبل ولایت نسرین
بنفشه و گل ونسرین و سنبل اندر باغ
به صلح باید بودن چو دوستان، نه بکین
میان ایشان جنگی بزرگ خواهد خاست
[...]
بشکل غالیه دانیست لاله ، یاقوتین
نشان غالیه اندر میان غالیه دان
بتی بمهر چو لیلی بچهر چون شیرین
بوصل او دل من شاد و عیش من شیرین
مثل زنند بشیرین لبش و لیکن هست
حدیث کردن شیرین او به از شیرین
اگر بچین بنگارند نقش چهره او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.