گنجور

 
عمعق بخاری

روز رزم او چو رایتهای او صف برکشند

اختران از بیم سر در نیلگون چادر کشند

تیغ جان آهنج او چون برکشد سر از نیام

خلق باید تا به میدانش تن بی سر کشند

خون فشاند بر فلک چندان که حوران بهشت

از پی آن تا نیالایند، دامن برکشند

سایه گرزش اگر بر کوه آهن برفتد

کوه آهن ذره گردد، کت به پیشت درکشند

ای خداوندی که هر جایی که تو لشکر کشی

بر اثر پیروزی و فتح و ظفر لشکر کشند

 
 
 
ربات تلگرامی عود