گنجور

 
اثیر اخسیکتی

من بودم و دوش، یار سیمین تن من

جمعی ز نشاط و عیش، پیرامن من

آنها، همه صبحدم پراکنده شدند

جز خون جگر، که ماند در دامن من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode