هادی رهروان دین شیخ محمد آنکه بود
لاهجی و بمعرفت آیت رحمت اله
پرتو نور بخشیش برده ز آفتاب دست
صورت نور بخشیش کرده خجل جمال ماه
شد چو مسیح بر فلک سیاه ز خاک برگرفت
کرد همای همتش سایه لطف حق پناه
مرشد سالکان ره بود بحق از آن سبب
سال وفات او بود مرشد سالکان راه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرو قدی شکر لبی گلرخ غالیه کله
جان مرا به صد زبان زآن رخ و غالیه گله
نرگس مستش آسمان سفته به تیر غمزگان
سنبل هندویش به جان رفته به سایه گله
آن ز میان انس و جان برده هزار کاروان
[...]
دوش در آمد از درم تازه چو باد صبحگه
مشک فشانده بر قبا غالیه سوده بر کله
بس که دو دیده سیه بر کف پای سودمش
گشت سفید چشم من شد کف پای او سیه
دست گرفتمش که دل حامل درد شد ببین
[...]
دود چراغ خوردنم کرد چو لاله دل سیه
گل ندهد بغیر از این آب و هوای خانقه
مومن و بت پرست را کعبه و دیر قبله شد
کافرم ار مرا بود غیر در تو قبله گه
گرچه بجستجوی مه فتنه شوند مرد و زن
[...]
طی طریق بندگی نیست به لشکر و سپه
در سرلشگر و سپه عمر چه میکنی تبه
جانب همرهان خود از چه نمیکنی نگه
منزل یار را بود وادی نفس نیمره
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.