گنجور

 
اهلی شیرازی

بخش ۱ - دوازده امام: آب حیوان خوش بود و ان لعل لب زان خوشترست - در صفا آن لعل فاش از جوهر جان خوشترست

بخش ۲ - آدم: بدل طبیب چو دستی نهاد شیون خاست - ز درد دل بهر انگشت آهی از من خاست

بخش ۳ - آتشی: دلم دور از تو هر شمعی که افروخت - عیان تا گشت آه آتشین سوخت

بخش ۴ - ایاز: گر انا الحق ندهم دست چرا ایدل و جان - وادی ایمن و منصورت از آن داد نشان

بخش ۵ - اسعد: آنکه خلقی از غمش سرگشته روز و شب شدند - دی دهان بگشود و صد سرگشته خندان لب شدند

بخش ۶ - الله وردی: یار عاشق کشته لیکن کشته در خاک مزار - لوحش الله ورد گشته در هوای روی یار

بخش ۷ - اگهی: در سر میدان جانبازان خود بهر خدای - تا مه نو گوی و چوگان بشکند ناگه در آی

بخش ۸ - اصیل: ساقیا بشکند صراحی تن - لب لعلت اگر بیابم من

بخش ۹ - افصح: نشان خدنگ از رهی باز جست - ببین در دلش کو نشان درست

بخش ۱۰ - اختیار: بسکه پرشد سینه ز تیر ترک مست - گر کسی تیرم زند تیر او خواهد شکست

بخش ۱۱ - انس: قلب روی اندوده نستانند در بازار حشر - خالصی باید که بیرون آید از آتش سلیم

بخش ۱۲ - بابر: نابرده رنج گنج میسر نمیشود - مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

بخش ۱۳ - ثابت: در قافله که نقد نام همه است - در نظم وجود ما نظام همه است

بخش ۱۴ - بهاء میر: دو دلبرید تو مهر چرخ لایق هم - بیاد مهر دو دلبر شوید عاشق هم

بخش ۱۵ - پیری: بیزلف از شست بتان دلها پریشان دیده ام - چونماهی از بیگانگی هر یک گریزان دیده ام

بخش ۱۶ - بها: گرچه در دل سر جنگست بتان را همه دم - در دل ما سر صلحست و صفا بر سر هم

بخش ۱۷ - بلال: چو پیراهن ز شوق آن نوگل من - شکافد سینه را دل تا بدامن

بخش ۱۸ - تاج: چشمم که بود از اشک درجی از لیالی - تا دیده‌ام لب او شد درج دیده خالی

بخش ۱۹ - پیری: هرگز نکند فلک بکس پروایی - رحمی نکند بعاشق شیدایی

بخش ۲۰ - پهلوان: عاشق که مراد خویش جوید مادام - هرگز نرسد ز وصل دلدار بکام

بخش ۲۱ - پیر: برداشت ساقی ما شرم از میان و منهم - گل پیرهن قبا را بگشود و پیرهن هم

بخش ۲۲ - جنید: اگر نه در پی نردند آن دو نرگس مست - گرفته اند چرا طاس کعبتین بدست

بخش ۲۳ - جمشید: دل گرچه مفلس است بسی گوهر مراد - از چشم ما شمرد بدست تو حوراد

بخش ۲۴ - حالی: نشد از آه و ناله احباب - عالمی بیرخ مهم در خواب

بخش ۲۵ - حمید: گل شکفت و کوه و صحرا سبز و خرم گشت هم - از چمن بیحد سه برگه خاسته وز دشت هم

بخش ۲۶ - حاجب: تیغ جور مدعی زخمی مرا بر دل رساند - آن جراحت خوب شد اما نشان او بماند

بخش ۲۷ - حیدر: تن که بیمار تو شد بر سرکه باشد یاورش - چهره زردست و چشم بسته از خون ترش

بخش ۲۸ - حسام: کاش خجسته دل دهد جرعه لعل خویش وی - تا بشکافد از دلم آبلها بصاف می

بخش ۲۹ - حسام: تیر مژگان تو بی زهرست زهر آلود نیست - گرچه گفتم روستایی وار دریاب ایعزیز

بخش ۳۰ - حمزه: جهانی دل کباب از غم که آن گل ز آه مستانش - شرار اخگر دل می‌جهد بر طرف دامانش

بخش ۳۱ - حسام: نقل سر شراب ندارد دل کباب - جز ذکر آن دهان که خوش آید بکام ما

بخش ۳۲ - حسینی: براه دل ایجان من نگروی - کز آسیب آهش تو فانی شوی

بخش ۳۳ - خرم: گرخم زلفش درآرد سر بدل همدم شود - بر هوا تاج سر اندازد دل و خرم شود

بخش ۳۴ - ذهبی: رود چون قطره های ژاله اشک از چشم نمدیده - یکایک باز میآید نمیگردد تهی دیده

بخش ۳۵ - رفیع: گوشه برقع بر آن خورشید رخ داغ دلست - وز قبا داغی دگر دارد که وصلش حاصلست

بخش ۳۶ - زیرک: ترک خورشیدی که شاه ملک نیکویی بود - نامراد از ترک و تاجیکان بهندویی بود

بخش ۳۷ - سیفی: نسیم صبح میخواهم که شاخ گل بجنباند - بسرو قامت ساقی گل صد برگی افشاند

بخش ۳۸ - سهراب: مه شهره بحسن و چون تو خوش نه - خوبست ولی چو شهرتش نه

بخش ۳۹ - شاه ملا: خاکروبان درت را هوس کعبه خطاست - گر دل بیسر و پاییم کند میل رواست

بخش ۴۰ - زین: بصید دل کمند ره شد آنکاه کل بهر گامی - خم زلفت گشا تا تیر بر هو سو نهد دامی

بخش ۴۱ - سهراب: شب هجرست و ما آشفته ایم از زلف او ایدل - چو شب تا رست ودرهم راه تو دست از طلب بگسل

بخش ۴۲ - سعد و سعید: اهلی چه خوش آنعید که او سوی تو بشتافت - بس عید بیابی کم از آن لیک توان یافت

بخش ۴۳ - شاپور: نمک در آب حیوان زان لبت از خنده اندازد - گر آن شوی برانگیزد که این شوریده نگذارد

بخش ۴۴ - شمس: گمان نیست بعد از کمند تو رستن - که خواهند مردم یکی جا نشستن

بخش ۴۵ - شیخ امین: خورشید من برقع کشد تا روی چو مه بینمش - گرچه مکرر دیده‌ام خواهم دگر ره بینمش

بخش ۴۶ - شیخ زین: مشتاق تو ای نگار مفلس گردید - چون غارت ساحران چشمان تو دید

بخش ۴۷ - عفیف: ای دور گشته عافیتم از دهان تو - تا کی جدا بود دهنم از دهان تو

بخش ۴۸ - عبدالله: نه که بیخون جگر راحت دل دیده نیافت - تا دلم خار نخورد آبله پا نشکافت

بخش ۴۹ - غریب: چو چشم از مژه پرویز نی است لؤلؤ بیز - غبار خاک درت را عبیر وش گو بیز

بخش ۵۰ - غنی: یکدم آسوده ز کشتن دل قصاب نبود - تیغ خونریز دل سخت ترا خواب نبود

بخش ۵۱ - قطب الدین: قطره با سیل دو بینی به محل صمدیت - گر دو بینی دو نبینی به مقام احدیت

بخش ۵۲ - کاکا: جهان تنها گرفت از خلق خوش یار - کجا با لشگران گیرد دگر بار

بخش ۵۳ - کریم مراد: کرام کریم و مرید مراد - به تشریف هم در جهانند شاد

بخش ۵۴ - قلی: گفته دیوانه باشد خنده و در دل چرا - درد و خنده هر دو آخر ظاهرست اینک مرا

بخش ۵۵ - منصور: برنگین خاتم جانست نام آن صنم - ور دهد دستم بکارم در سواد دیده هم

بخش ۵۶ - مرشد: هر که از اهل یقین از جام حیدر گشت مست - مشرک آب کوثر از دست علی طرفی نبست

بخش ۵۷ - مسکر: گر نسیم از طره سنبل بیفشاند غبار - نافه های مشک ریزد در سر زلف نگار

بخش ۵۸ - محمود: آن دهانم برده است از یاد و باز آرد به یاد - باز گردد عمر رفته گرچه بی‌او شد به باد

بخش ۵۹ - میر شیخ علی: ز درد درد تو بسیار خون دل خوردم - خمیر عیش ولی شد سرشته زان دردم

بخش ۶۰ - میرعطا: ای کرده نهان در لب در بار گهر - تا چند بپوشی ز خریدار گهر

بخش ۶۱ - مدامی: روز دل من بتلخکامی - در جای خطر فتد ز خامی

بخش ۶۲ - معین: اعدا شمردیم بسی جمله یکی بود - چون جمله یکی باشد در چه شماریم

بخش ۶۳ - مقصود: اهلی از گفتن و ناگفتن غم پا بگل است - بیزبان فهم شود قصه اش آخر دو دلست

بخش ۶۴ - ورامی: دل گرچه از هوایت دارد غم پیاپی - گر گفت ازین هوایم غم نیست شنو از روی

بخش ۶۵ - نامی: زان پری دیوانگی جز از دل دیوانه نیست - آدمی گر از سر دل بگذرد دیوانه نیست

بخش ۶۶ - نوح: نخواهم بنگرد در آینه خویش - که چون خود بین شود گردد جفا کیش

بخش ۶۷ - ولی: مسند شاهی بود دام ره هر بی‌بصر - میل درویشی نما گردیده‌ای داری به سر

بخش ۶۸ - عیسی: آتشی کز برق غیرت برفروخت - خرمن درویش درمانده بسوخت