تا کی از گریه گره بر لب فریاد زنم
سوختم چند گره بیهده بر باد زنم
منکه از طالع شوریده خود در بدرم
از که نالم چکنم پیش که فریاد زنم
غم دل چند خورم کی بود آنروز که من
بفراغت نفسی با دل آزاد زنم
هر گهم صورت شیرین نفسی پیش آید
ای بسا آه که بر حسرت فرهاد زنم
اهلی آن غنچه دهن کار بمن تنگ گرفت
وقت آن شد که قدم در عدم آباد زنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به کی خیمه چو گل بر گذر باد زنم
عهد خوبی گذران بینم و فریاد زنم
حاصل مزرع آفت زدگان است آن گنج
من غلط قرعه به ویرانه و آباد زنم
بیش ازین شور نمی گنجد اگر کان نمک
[...]
هردم از شوق عدم ناله و فریاد زنم
نه حبابم که گره بیهده بر باد زنم
جوهر ذاتی من موجه دریای بقاست
پیچ و خم چند درین بیضه فولاد زنم؟
نعل من پیش محیط است در آتش چون سیل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.