گنجور

 
اهلی شیرازی

یاد من کردی من از بخت این زیادت یافتم

تا چه نیکی کرده بودم کاین سعادت یافتم

یکسخن گفتی و صد امید پیدا شد مرا

کز نسیم این سخن بوی ارادت یافتم

ناله من کرد گویا این که پرسیدی زمن

کز تو این پرسش خلاف رسم و عادت یافتم

گر سجودت میکنم محراب ابرو خم مکن

زانکه من این بت پرستی از عبادت یافتم

گرچه اهلی آن لب شیرین چو فرهادم بکشت

تلخیی بردم ولی شهد شهادت یافتم