دی در رهش چو دیدم بس شرمناک گشتم
او سرخ شد ز غیرت من خود هلاک گشتم
از عشق من گر آن مه افسانه شد چو یوسف
او جامه چاک آمد من سینه چاک گشتم
پیرانه سر نکردم شرم از سفید مویی
وز بهر نوجوانی در خون و خاک گشتم
از بیم سر بکویش آسان نبود گشتن
چون ترک سر گرفتم بی ترس و باک گشتم
گر بود پیش ازینم آلیشی ز هستی
عشقم بسوخت اهلی چندانکه پاک گشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیتها، شاعر از خوشحالی و شگفتی خود درباره محبتی که از سوی معشوقش دریافت کرده، صحبت میکند. او به این نکته اشاره میکند که با یاد معشوق، زندگیاش تغییر کرده و بختش به او رو کرده است. سخنی که معشوق گفت، امیدهای زیادی را برای او به وجود آورده و او از این عشق و ارادت خود احساس رضایت میکند. شاعر همچنین به تعریف عشق خود میپردازد و با وجود مشکلات و تلخیها، همچنان به خوشیها و لذتهای این احساس عمیق اعتراف میکند. در نهایت، او عشق را بر عبادت خود ترجیح میدهد و از این ارتباط معنوی و عاطفی ابراز خشنودی میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که دیروز او را در راه دیدم، خیلی شرمنده شدم. او به خاطر غیرتم، سرش را پایین انداخت و من از این احساس خودم آسیب دیدم.
هوش مصنوعی: اگر آن معشوقهی زیبای داستانی، به عشق من دل ببندد و مانند یوسف، پیراهنش پاره شود، من هم دلم را شکافتم و به عشق او آسیب دیدم.
هوش مصنوعی: من با داشتن موهای سفید هنوز شرمنده نیستم و برای جوانی خود، زیر بار سختیها و مشکلات فراوان رفتهام.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از او، نمیتوانستم به راحتی به سویش بروم. اما مانند ترک که سرش را برمیدارد، بیهراس و بینگرانی شدم و به سمتش رفتم.
هوش مصنوعی: اگر پیش از این دلیلی بر عشق و وجودم داشتم، حالا به قدری در آتش عشق سوختهام که به مرحلهای از پاکی رسیدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.