گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اهلی شیرازی

می ده که بی غبار غمی از جهان روم

آلوده دل مباد کزین خاکدان روم

خلق جهان بگریه من خنده گر زنند

طوفان شود ز گریه گهی کز جهان روم

تا زنده ام چو شمع ندانند قدر من

قدر من آنگه است که من از میان روم

تا دل ز من ربود سگ آستان او

هرگز دلم نداد کز آن آستان روم

آن آفتاب حسن کجا سر نهد بمن

گر زیر پا نهم سر و بر آسمان روم

گشتم غبار ره که به شبگیر تا صبا

شبها بکوی دوست ز دشمن نهان روم

اهلی اگر بباغ جنان ساقیم نه اوست

دوزخ از آن به ام که بباغ جنان روم