رفتیم برون زین چمن و هیچ نگفتیم
ناچیده گلی صد سخن سخت شنفتیم
ماییم درین گلشن عیش از ستم بخت
آن غنچه دلتنگ که هرگز نشکفتیم
سودیم بپای همه کس چهره اخلاص
با اینهمه گرد غمی از چهره نرفتیم
آن سوخته بیدل و یاریم که یکشب
با همنفسی دست در آغوش نخفتیم
اهلی مخور افسوس گر افتاد دل از دست
بگذار که تا در پی دل باز نیفتیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عمیقترین احساسات عشق و درد است. شاعر خود را دیوانه عشق معشوق مینامد و میگوید که به خاطر عشق او آزاد است. او از محنتهای عاشقانهاش صحبت کرده و احساس میکند که بدون یاد معشوق زنده نیست. در عین حال، از این حسرت و درد رنج میبرد و میگوید که حتی در دوری از معشوق، طعم آب برایش تلخ میشود. او همچنین از بیتوجهی معشوق به وضعیت خود شکایت میکند و در نهایت، از عظمت و بیپناهی خود در این عشق سخن میگوید. شاعر به اوج احساسات عاشقانه و فناپذیری انسان در برابر عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: از این چمن بیرون رفتیم و هیچ چیزی نگفتیم، اما در دل خود بخاطر صدای جالبی که شنیدیم، سخنهای زیادی وجود داشت.
هوش مصنوعی: ما در این باغ خوشی زندگی میکنیم، اما به خاطر بدبختی و ستم روزگار، مانند غنچهای دلتنگ هستیم که هرگز نتوانسته شکوفا شود.
هوش مصنوعی: همهجا برای دیگران مفید بودیم و چهرهای از صداقت و خلوص به نمایش گذاشتیم، اما با وجود این، هیچگاه غم و اندوه از چهرهمان محو نشد.
هوش مصنوعی: من و یارم، که در آن شب سوزان و بیدل به هم نزدیک بودیم و در آغوش هم خواب نرفتیم.
هوش مصنوعی: ناراحت نباش اگر به دلخواهت نرسیدی، رها کن این اندوه را؛ چون ممکن است که دوباره به دنبال دل خوشیها بیفتی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ده سال به یک مدرسه گفتیم و شنفتیم
تا روز نخفتیم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.