عاشق که برفروخت چراغت ز داغ دل
کی بی فروغ روی تو بیند فراغ دل
شمع رخت ز آتش موسی خبر دهد
زین است آتشی که فروزد چراغ دل
چون گل اگرچه سوخت بصد داغ غم دلم
بوی دلم چو غنچه نرفت از دماغ دل
هرکو بداغ غم بنهد دل ز عاشقی
هرگز گل مراد نچیند ز باغ دل
داغ بتان چراغ دل عاشقان بود
روشن بود چراغ تو اهلی بداغ دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صدر شرق و غرب خداوند شمس دین
خصم ترا مباد ز انده فراغ دل
آثار شکر تو فضلا را غذای روح
انوار مهر تو عقلا را چراغ دل
در مجلس تو هست مرا رحمت روان
[...]
آن ماهرو که چشم من است و چراغ دل
دردا که سوختم ز فراقش به داغ دل
خاطر به فکر غیر مجو لذت غمش
عشرت کجا توان چو نباشد فراغ دل
گم گشت با نشانی داغش دل از برم
[...]
تا پر نشد ز بوی محبت دماغ دل
چون لاله پرده برنگرفتم ز داغ دل
جان میدهم به مژده گر آرد نسیم صبح
بوئی ز چین زلف توام در دماغ دل
ساقی چراغ جام برافروز تا کنم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.