عیبم مکن اگر (که) من هستم (خراب) عشق
کایزد سرشت (آبم و) خاکم بآب عشق
ساقی بیار (می) که برنکشد از چه غمم
سررشته خرد که درو نیست باب عشق
چون نحل موم کار خرد گرچه دلرباست
موقوف یک نظر بود از آفتاب عشق
مستی که خواب عشق ربودش دم نخست
کی سر به صبح حشر برآرد ز خواب عشق
دنیا و آخرت همه از یاد برده است
اهلی که مست دوست بود از شراب عشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جان آرمیده میشود از اضطراب عشق
این رشته را دراز کند پیچ و تاب عشق
صبح قیامت از دهن خم کند طلوع
چون بر لب آورد کف مستی شراب عشق
مغزش ز جوش پرده افلاک میدرد
[...]
عقل است همچوشمع بر آفتاب عشق
ساقی بیا بده قدحی از شراب عشق
با اینکه عقل پادشه هفت کشور است
دیدم پیاده بود دوان دررکاب عشق
چون جای گنج گشته به ویرانه نیست غم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.