گنجور

 
اهلی شیرازی

تا شسته شد ز شیر لب روح پرورش

هیچ از دهان کس نشد آلوده شکرش

آن شاخ گل که نخل مرادیست این زمان

جز باد صبح کس نگرفته است در برش

آه از بتی که چشم اگر برمنش فتد

هرگز نمی فتد ز حیا چشم دیگرش

گر لوح سینه پاک نسازم ز نقش غیر

نتوان که همچو آینه باشم برابرش

آهن رباست خاطر اهلی بجذب مهر

هرچند از آهن است دل سخت دلبرش

 
 
 
مجیرالدین بیلقانی

تر دامنی که ننگ وجودست گوهرش

دریا نشسته خشک لب از دامن ترش

طفل سخن به شیر سگ آلود از آنگهی

کاین شوخ گربه چشم گرفتست در برش

سرگشته شد چو زیبق ناکشته کز تری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
عراقی

هر دم که در صفای رخ یار بنگرد

گردد همه جهان بحقیقت مصورش

چون باز در فضای دل خود نظر کند

بیند چو آفتاب، رخ خوب دلبرش

سعدی

پروردگار خلق خدایی به کس نداد

تا همچو کعبه روی بمالند بر درش

از مال و دستگاه خداوند قدر و جاه

چون راحتی به کس نرسد خاک بر سرش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه