بصبح وصل کشد این شب ستم خوشباش
رسد بخانه ما آفتاب هم خوشباش
غمی که میرسد از دوست عاشقانه بکش
کسی همیشه نماند اسیر غم خوشباش
تو مرغ زیرکی از خار و گل منال ایدل
چو خار و گل همه خواهد شدن عدم خوشباش
ز بهر جام جم و آب خضر غصه مخور
نه آب خضر بماند نه جام جم خوشباش
ز آفتاب به خیبت متاب رخ اهلی
که بر تو نیز فتد سایه کرم خوشباش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به شوق و عشق خود به معشوق میپردازد. او با خیال کردن به محبوبش، احساساتی عمیق را تجربه میکند و در آغوش خویش، شوق او را گرامی میدارد. لحظاتی را توصیف میکند که محبوب در حال مستی است و شاعر از دور او را مینگرد، احساساتی گیجکننده و دلانگیز را در خود مییابد. همچنین، از زیبایی لبهای معشوق سخن میگوید و آرزو میکند که ای کاش میتوانست او را ببوسد. شاعر در نهایت به خستگی و longing خود اشاره میکند و از دوری معشوق گلایه میکند.
هوش مصنوعی: در صبح وصال، این شب پر زحمت به پایان میرسد و خوشبختانه آفتاب به خانه ما خواهد آمد.
هوش مصنوعی: هر غمی که به خاطر دوست به تو میرسد، با عشق و محبت تحمل کن، زیرا هیچکس دائماً در قید و بند اندوه نخواهد ماند. پس خوشحال باش و از لحظاتت لذت ببر.
هوش مصنوعی: ای پرنده باهوش، از خا و گل غمگین نباش، زیرا مانند خار و گل همه چیز در نهایت به نیستی میرسد. شاد باش.
هوش مصنوعی: برای جستجوی جام جم و آب خضر نگران نباش. نه آب خضر باقی مانده و نه جام جم. خوش باش و زندگی را بگذران.
هوش مصنوعی: از تابش آفتاب به خاطر این که تو در سایه خوبی قرار بگیری، روی خود را از دیدهها پنهان نکن؛ زیرا سایه محبت نیز بر سر تو خواهد افتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.