چون بخیال آیدم سرو قباپوش خویش
آورم از شوق او دست در آغوش خویش
وه چه خوش آندم که تو مست نشینی برم
وانکه نبینم دگر تکیه گهت دوش خویش
چونکه سیوالی کنی مضطربم در جواب
بسکه همی گم کنم از سخنت هوش خویش
گوشم از آن لب چه یافت دولت سر گوشیی
کاش توانستمی بوسه زدن گوش خویش
چند چو اهلی ز دور لب گزم و خون خورم
شربتی آخر ببخش از لب چون نوش خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.