امشب که چراغ نظری چرب زبان باش
دل نرم کن ای شمع و مرا مرهم جان باش
حسنت بصفا بهتر از آن گشت که بودست
زنهار که در حسن وفا هم به از آن باش
خواهی که سرافراز شوی در همه عالم
چون سرو سهی راست دل و راست زبان باش
بیگانه شو از مردم و گر هم بتوانی
چون مردم چشم از نظر خویش نهان باش
تعلیم فراغت دهم ایدل به دو حرفت
عاشق شو و در سایه آن سرو روان باش
اکسیر مرادی که کند خاک زر سرخ
گر میطلبی خاک ره پیر مغان باش
چون صید غزالان همه مجنون صفتانند
اهلی پی خود گم کن و بی نام و نشان باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوق میخواهد که دل او را نرم کند و به او آرامش بخشد. او به زیبایی معشوق اشاره میکند و تأکید میکند که وفا در عشق از زیبایی ظاهری اهمیت بیشتری دارد. شاعر نصیحت میکند که برای سرافرازی باید صادق و راستگو باشد و از مردم دوری کند تا از چشم آنها پنهان بماند. همچنین، او به عشق و آرامش در سایه معشوق دعوت میکند و بر اهمیت چرخهی مرادی و زندگی عارفانه تأکید میکند. در پایان، به افراد عاشق هشدار میدهد که نباید با شهرت و نام و نشان خود گم شوند، بلکه باید مانند غزالان آزاد و بیخبر از دنیا زندگی کنند.
هوش مصنوعی: امشب که چراغ روشن و دهان شیرینگویی داری، دل مرا نرم کن ای شمع و برای من مانند مرهمی برای جانم باش.
هوش مصنوعی: خوشرویی تو به پاکی و صفا، بهتر از آن چیزی است که قبلاً بوده است. مواظب باش که در زیبایی وفا و صداقت هم، از این زیبایی بالاتر خواهی بود.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در همه جای دنیا مورد احترام و افتخار باشی، مانند سرو بلند و استوار، باید دل و زبانت راست و درست باشد.
هوش مصنوعی: از دیگران جدا باش و اگر میتوانی، مانند آنها از دید خود پنهان بمان.
هوش مصنوعی: ای عزیز، به تو میگویم که در زندگیات از عشق بهرهمند شو و در آرامش و محبت، مانند درختی خرم و شاداب باش.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال به دست آوردن چیزی باارزش و نایاب هستی، باید قدم در راه آگاهی و wisdom بگذاری و از پند و راهنمایی های افراد با تجربه و عاقل بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: همه افرادی که در پی شکار غزالها هستند، به نوعی دیوانهوار به این کار مشغولند. بنابراین، بهتر است که خود را فراموش کرده و سعی کنی بدون اینکه شناخته شوی، زندگی کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز آی و دلِ تنگِ مرا مونس جان باش
وین سوخته را مَحرَمِ اسرارِ نهان باش
زان باده که در میکدهٔ عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ای عارفِ سالِک
[...]
ای دل! به جهان معتکف کوی فلان باش
در بندگی حضرت او بسته میان باش
تا نور رخ آن مه بی مهر ببینی
ای چشم ستم دیده! همیشه نگران باش
گر سنگ زند یار و گرت تنگ کند دل
[...]
چون سایه دلا همره آن سرو روان باش
جایی که بجایی برسی در پی آن باش
جان می رود ای اشک ز دنباله روان باش
وی ناله تو هم چند قدم پیرو جان باش
ای شوق درافشای غمم این چه شتاب است
کو راز من غمزده یک چند نهان باش
می آید و می بارد ازو ناز و تعافل
[...]
فارغ ز تمنای جهان گذران باش
بی داعیه چون دیده حیرت زدگان باش
از راه تواضع به فلک رفت مسیحا
باذره تنزل کن و خورشید مکان باش
زان پیش که ایام بهاران بسر آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.