عیسی دم من وقت سماع طرب انگیز
دستی بسوی مرده برافشاند که برخیز
روزیکه شهیدان علم داد برآرند
شرمنده فرهاد بود خسرو پرویز
طوطی همه خاییده سخن گفت ز شکر
گویا خجلش ساخته آن لعل شکر ریز
تا چند خورم زهر غم آخر قدحی بخش
یکبار هم این زهر به تریاک برآمیز
هرگاه که اهلی نگرد بر گل رویت
خاری شکنی بر جگرش از نگه تیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی به عشق و زیباییهای آن پرداخته است. شاعر در ابتدا به عیسی اشاره میکند و لحظهای را توصیف میکند که فرشتگان دست به سوی مردگان دراز میکنند. او همچنین به روزی اشاره دارد که شهیدان از دنیا برمیخیزند و چهره خسرو پرویز را به یاد میآورد که از فرهاد شرمنده است. در ادامه، شاعر به طوطیای اشاره میکند که از شیرینی سخن میگوید و از زیباییهای عشق و محبت میخواهد بهرهمند شود. در نهایت، ابراز میشود که شاعر نمیتواند بیشتر از غم خود بنوشد و به اهمیت نگاه و زیبایی محبوبش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: عیسی من در زمان شنیدن موسیقی شاد، دستی به سوی مردهای دراز کرد و گفت: بایست و برخیز.
هوش مصنوعی: روزی که شهدای وطن پرچم بلند کردند و فریاد حقطلبی سر دادند، خسرو پرویز احساس شرمندگی و ناکامی کرد.
هوش مصنوعی: طوطی که همیشه از شیرینی صحبت میکرد، حالا به خاطر آن لعل شیرین خجالتزده شده است.
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر باید عذاب غم را تحمل کنم؟ آخر یک بار هم این درد را با لذت شیرین ترکیب کنم، مثل این که زهر را با تریاک مخلوط کنم.
هوش مصنوعی: هر وقت که کسی به تو نزدیک و مأنوس نشود، نگاه تیز تو مانند خاری بر دل او خواهد نشست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز
در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز
در بزم ز رخسار دو صد شمع برافروز
وز لعل شکربار می و نقل فرو ریز
هر ساعتی از غمزه فریبی دگر آغاز
[...]
بگشا بشکر خنده لب لعل شکرریز
با پسته ی شیرین ز شکر شور برانگیز
تلخست مِی از دست حریفان تُرُش روی
در ده قدحی از لب شیرین شکر ریز
بنشست زباد سحری شمع شبستان
[...]
تا چند به خونریز هلالی شدهای تیز؟
از عشق بیندیش و ز آزار بپرهیز
شوخی مکن و تند مشو، عشوه مینگیز
مشکن دل سعدی، که ازین باغ دلاویز
روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز
نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز
شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز
این بود مرا فایده از دیدن تبریز
ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری
[...]
دارم دلی از داغ تمنای تو لبریز
چون کاغذ آتش زده غربال شرربیز
چون شمع مپرسید ز سامان بهارم
سیلاب بنای خودم از رنگ عرقریز
تحقیق ز صنعتگری وهم مبراست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.