یک جرعه به خاکم فکن و خاک بجوش آر
وز بیخودی مرگ مرا باز بهوش آر
یکبار صبوحی زده از خانه برون آی
چون صبح قیامت همه عالم بخروش آر
من ماهی لب تشنه ام ای خضر کرامت
بازم چو خط خود بلب چشمه نوش آر
تا چند نهی گوش بر افسانه مردم
یکره سخن عاشق خود نیز بگوش آر
اهلی اگرت هست هوس معجز عیسی
تابوت من آخر به در باده فروش آر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.