گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اهلی شیرازی

عیبم مکن که عقل تو از کف زمام داد

بس جان که دل به پختن سودای خام داد

نشنیده یی که عشق عنان مراد دل

از دست شه ربود و بدست غلام داد

دانی سر نیاز مرا خاک ره که کرد

آنکس که سر و ناز بتانرا خرام داد

هشیار تا بصبح قیامت کجا شود

مستی که دل بشاهد و ساقی و جام داد

صوفی چو دید نگس سرمست یار ما

یکباره ترک تقوی و ناموس و نام داد

اهلی مجوی کام که این چرخ کج نهاد

در کام اژدها کشد آنرا که کام داد

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
اوحدی

روزم خجسته بود، که دیدم ز بامداد

آن ماه سرو قامت بر من سلام داد

ماهی فکند سایه؟ اقبال بر سرم

کز نور روی خویش به خورشید وام داد

حوری که در مششدر خوبی جمال او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه