گنجور

 
اهلی شیرازی

بتر ز محنت هجر ای پسر چه خواهد بود

جدا ز وصل توام زین بتر چه خواهد بود

به حلق تشنه ام از جرعه لب تو چه کم

که قطره یی نچکد اینقدر چه خواهد بود

سرشک گرم که چشمم چو لاله داغ از اوست

چو دیده داغ کند در جگر چه خواهد بود

ز عشق بس نکنم گر سرم چو شمع برند

به پیش اهل نظر ترک سر چه خواهد بود

حکایت لب شیرین بجان دهد لذت

وگرنه لذت قند و شکر چه خواهد بود

ز سیم اشک و رخ زرد من چه میخواهی

تو جان و سر بطلب سیم و زر چه خواهد بود

حسود بی هنرت عیب اگر کند اهلی

حزین مشو سخن بی هنر چه خواهد بود