گنجور

 
اهلی شیرازی

کیست کو خاک ز بیداد تو بر سر نکند

مگر آنکسکه سر از جیب عدم برنکند

عشق باران بلایسیت که در روی زمین

هیچ جا نیست که از خون جگر تر نکند

کعبه جان مرا عشق تو آتشکده ساخت

عشق با جان من آن کرد که کافر نکند

مست گریان که بخاک قدمت روی نهد

آبرو چیست که با خاک برابر نکند

هرکه کشت آن لب میگون به خمار ستمش

آه اگر دفع خمارش می گلگون نکند

ای دل ساده گر او گفت که من زان توام

آن محالی است که کس غیر تو باور نکند

گر دلت نافه صفت عشق نسوزد اهلی

طیب انفاس تو آفاق منور نکند