رخ تو داغ کهن تازه از ملاحت کرد
ملاحت تو مرا تازه صد جراحت کرد
طریق زنده دلان در غم تو بیداری است
کسیکه مرد درین راه خواب راحت کرد
اگرچه چون گل نو آفتاب صبح دمید
رخ تواش خجل از غایت صباحت کرد
ز حیرت رخ خوب تو لال شد بلبل
اگرچه پیش گل اظهار صد فصاحت کرد
ندید به زه دهان تو چشمه نوشی
خضر که روی زمین سر بسر سیاحت کرد
حدیث اهلی از آن نیست خالی از نمکی
که از لبان تو دریوزه ملاحت کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.