نیست آن در که ز گوش آمده تا دوش ترا
می چکد آب لطافت زبنا گوش ترا
یک نگاه از رخ زیبات مرا هست طمع
دین ترا عقل ترا صبر ترا هوش ترا
آه من سوخت جهانی تو عجب سنگدلی
که نیارد نفس سوخته درجوش ترا
گرنه در خون دل خود شوی آغشته چو صید
کی سک یار کند دست در آغوش ترا
یار آنگاه کند با تو سخن از سر لطف
که ببیند ز حدیث همه خاموش ترا
گر براند زرهی از ره دیگر باز آی
که بیک ره نکند یار فراموش ترا
خرقه پوشان همه از رشک تو اهلی سوزند
که مریدند جوانان قبا پوش ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طالعی کو، که کشم مست در آغوش ترا؟
بوسه تاراج کنم زان لب می نوش ترا
از پر و بال پریزاد خوش آیندترست
جلوه زلف پریشان به بر و دوش ترا
لب میگون نتوانست ترا کردن مست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.