گنجور

 
اهلی شیرازی

هرکه مفلس گشت رسوای خلایق می‌شود

آه از آن رسوایی دیگر که عاشق می‌شود

در زبان و دل خلافی نیست عاشق را چو شمع

عشق چون آمد زبان و دل موافق می‌شود

بگذار عالم چو عیسی تا بود قدرت بلند

زان که این کاری‌ست کز ترک علایق می‌شود

دانه تسبیح زاهد کی برد از رهم

مرغ چون باری به دام افتاد حاذق می‌شود

دامن پاک تو اهلی یافت از دامان پاک

دولت لایق نصیب مرد لایق می‌شود