دو دیده در ره آن مه که کی سواره در آید
کجا بطالع من هرگز این ستاره بر آید
اگر براه امیدش هزار سال نشینم
هزار ساله مرادم بیک نظاره بر آید
وگرچه در دل من دوزخی است زآتش عشق
بسوزم و نگذارم که یک شراره بر آید
ز بسکه سینه خراشم ز خار خار فراقش
به ناخنم چو گل از تن هزار پاره بر آید
زمین معرکه پیدا نمی شود ز حریفان
مگر که ماه من از گوشه یی سواره بر اید
دل رقیب ندارد فروغ نور محبت
چگونه آتش موسی ز سنگ خاره بر آید
مترس اهلی از افغان شیخ و یارب صوفی
مهل که ناله رند شرابخواره بر آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.