گنجور

 
اهلی شیرازی

شادمان از وصل جانان بخت ما هرگز نبود

عاشقان را بخت و خوبان را وفا هرگز نبود

با هزاران دوستی بیگانه از ما شد سگت

بی وفا، گویی که با ما آشنا هرگز نبود

دور باشد از محبت گر بنالیم از بلا

هر که زد لاف محبت بی بلا هرگز نبود

دوستان کشتن بود رسم تو ورنه پیش ازین

در میان دوستان رسم جفا هرگز نبود

گر سر و سامان رود در راه عشقت گو برو

من همان گیرم سر و سامان مرا هرگز نبود

مرهم وصل تو ما را اتفاقی دست داد

ورنه کس را از تو امید دوا هرگز نبود

گرچه اهلی مبتلای عشق شد بسیار کس

کس بدین رسوایی ما مبتلا هرگز نبود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode