گنجور

 
اهلی شیرازی

یار برخاست برقص آن قد و قامت نگرید

رستخیز است درین خانه قیامت نگرید

زد علم آتشم از سینه و صد خانه بسوخت

علم داد ببینید و علامت نگرید

اگر این گلشن حسن است چه حاجت گل و سرو

رخ ببینید خدا را قد و قامت نگرید

نه چنان نامه سیاهم ز خطش کرد رقم

که ز لوح دل من حرف سلامت نگرید

آتشی در جگر افکنده ام از عشق چو شمع

داغها بر رخم از اشک ندامت نگرید

کوهکن بر دل او گرد ملامت بار است

گرد من کوه غم از سنگ ملامت نگرید

نیست در میکده اهلی نفسی بی می و جام

کرم پیر به بینید و کرامت نگرید