بر مرگ رقیبان تو خرم نتوان بود
دلشاد بمرگ همه عالم نتوان بود
بی سلسله اینست پریشانی زلفت
ز آشفتگی زلف تو درهم نتوان بود
در خلد برین با همه اسباب فراغت
بالله که بی روی تو یکدم نتوان بود
گفتم که چه مجنون ننهم دل به ملامت
گر عشق چنین است چنان هم نتوان بود
اهلی ز سگ کوی تو بتان مردمی آموخت
بی خدمت این طایفه آدم نتوان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد مه خورداد که در غم نتوان بود
ماهی است که بی باده در غم نتوان بود
فصلی است که بی جام لبالب نتوان زیست
ماهیست که بی رطل دمادم نتوان بود
از قسم خود افزون مطلب، قول حکیم است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.