زدرد میرم و گویی که بیش از این بادا
تو گر خوشی که چنین باشم این چنین بادا
جدا زشمع رخت گر بصحبتم هوس است
چراغ صحبت من آه آتشین بادا
نه جام دل که اگر خاتم سلیمان است
نشان عشق ندارد نگین نگین بادا
دل شکسته که پروردمش چو جان دربر
چو رفت از برمن با تو همنشین بادا
گر از صفای تو زد لاف چشمه خورشید
چو آب خضر فرو رفته در زمین بادا
هر آن رقیب بداختر که از تو دورم کرد
قران کوکب بخت بدش قرین بادا
بقدر جور چو گفتی وفا کنم اهلی
من و جفای تو یارب که بیش از ین بادا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.