کجا با آن طبیب جان حریفان حال من گویند
که گر باشد مجال او حدیث خویشتن گویند
نسوزد دل بدرد کس مگر اورا که دردی هست
مرا جان سوزد از جایی سخن از کوهکن گویند
کجا سرو آن زبان دارد که گوید چون قد یارم
مگر آن بی زبان را مردم از بالا سخن گویند
برآید خشک لب چون من دهان غنچه گر با او
حدیث آتش انگیز تو ای شیرین دهن گویند
فغان بلبلان اهلی نه بیوجهی بود گویا
که شرح داغ من گلها بمرغان چمن گویند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.