تا دل سر زلف یار گم کرد
سر رشته اختیار گم کرد
دل در غم یار پر شود گم
بیچاره دلی که یار گم کرد
عقل از می عشق مست گردید
سرمایه اعتبار گم کرد
ای مرغ ز زیرکی مزن لاف
کان گل چو تو صد هزار گم کرد
در خاک مگر قرار یابد
هرکو دل بیقرار گم کرد
سرمایه روزگار اهلی
زان فتنه روزگار گم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احوالات دلbroken و سرگشته عاشق میپردازد. شاعر از گم شدن اختیار و عقیده در عشق میگوید و بیچارگی دل را توصیف میکند که به خاطر محبوبش دچار غم و اندوه شده است. او اشاره میکند که عقل نیز تحت تأثیر عشق مست شده و ارزشهای خود را گم کرده است. در نهایت، شاعر به ناامیدی و سردرگمی در عشق اشاره میکند و میگوید که هر کسی که دل بیقرار داشته باشد، در این دنیا به آرامش نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: وقتی دل من به دلربایی و زلفهای محبوب مشغول شد، کنترل احساسات و اختیار خود را از دست دادم.
هوش مصنوعی: دل آدمی وقتی که از غم معشوق پُر میشود، بسیار دردناک است. آهستهای دل بیچارهای که معشوقش را گم کرده است و در این درد، به شدت غمگین است.
هوش مصنوعی: عقل تحت تأثیر عشق قرار گرفته و به خاطر آن اعتبار و ارزش خود را از دست داده است.
هوش مصنوعی: ای پرنده، به خود نبال و ادعا نکن که چون تو زیبایی مانند آن گل هزاران وجود گمشده دارد.
هوش مصنوعی: تنها در زمین و خاک میتوان آرامش یافت، اگر کسی دل بیقرار خود را گم کرده باشد.
هوش مصنوعی: سرمایه و دارایی این روزگار به دلیل مشکلات و آشفتگیهای روزگار از دست رفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.