گنجور

 
اهلی شیرازی

پری رخان که سرم خاک راه ایشانست

مرا دم از دو جهان یک نگاه ایشانست

شب فراق تو آن ظلم کرد بر عشاق

که تا بروز ابد روسیاه ایشانست

اگر ملول ز من آن دو چشم خونریزند

گناه من نبود این گناه ایشانست

مرا بدعوی خون، از بتان که باز خرد؟

که گر فرشته بود هم گواه ایشانست

بتان شهر اگر ملک دلبری دارند

بحسن، دلبر من پادشاه ایشانست

شب از فغان دل همسایگان کباب کنم

بلای من همه از دود آه ایشانست

پناه من نبود غیر نیکویان اهلی

نه من که هرکه بود در پناه ایشانست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode