عیش ما یک عشوه از چشم سیاه او بس است
عاشقان را از دو عالم یک نگاه او بس است
دل که جوید از دهانش چشمه آب حیات
خط سبز آن شکر لب خضر راه او بس است
بت پرست عشق کز گردد گنه آلوده است
گریه شام و سحرگه عذرخواه او بس است
عاشقان را بیگنه گر میکشد آن شاه حسن
هرکه گوید بیگناهم این گناه او بس است
جنت جاوید و عیش هردو عالم گو مباش
عاشقان را التفات گاه گاه او بس است
ز آفتاب روز محشر نیست اهلی را غمی
سایه سرو سهی قدان پناه او بس است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.