ای باغبان چه حاصل از سرو ناز باغت
شمعی طلب که از وی روشن شود چراغت
ای گل که سوخت عشقت سرتا قدم چو شمعم
جز چشم خود مدیدم جایی برای داغت
در مجمر محبت چون عود سوختم لیک
بوی محبت من نگرفت در دماغت
مجنون صفت مکش سر زان نوغزال ایدل
گر می کشد بزحمت ور میدهد به زاغت
اهلی فراغت دل در بیخودی طلب کن
کان دم که باخود آیی مشکل بود فراغت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.