پیر مغان گدای درش همچو ما بسی است
ما خود کسی نه ایم ولی پیر ما کسی است
گر بهر دوست کوهکنی مرد قصه چیست
در وادی محبت ازین کشته ها بسی است
هرگل که نیست بوی وفا دارییی در او
گر هم گل بهشت بود پیش ما خسی است
بادا فدای قامت طوبی خرام او
هرجا که سرونازی و شمشاد نورسی است
باشد که همرهان نظر کیمیا کنند
بر اهلی حزین که درین راه واپسی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.