جمال شمع چو خورشید عالم افروزست
ستاره سوخت پروانه سیه روزست
لبت که آب حیات است ببر تشنه لبان
ببخت من چو رسید آتش جگر سوزست
اگر چه لاله حسرت دمید از گل ما
هنوز داغ تو بر جان حسرت اندوزست
بغیر بخت بد خود شکایت از که کنم؟
که مهربان من از بخت من بد آموزست
منم که روز و شبم صرف آن بهشتی روست
وگرنه در غم فردای خود که امروزست
مدوز چاک جگر ای طبیب اهلی را
که طعن همنفسان ناوک جگر دوزست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز من مپرس که شب چند رفت و کی روزست
که را بود خبر از خود که در چنین سوزست
دو چشمِ مردم اگر خیره در جمال تو ماند
عجب مدار که خورشیدِ عالم افروزست
نشانِ ماه بود عید دیگران و مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.