گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اهلی شیرازی

جمال شمع چو خورشید عالم افروزست

ستاره سوخت پروانه سیه روزست

لبت که آب حیات است ببر تشنه لبان

ببخت من چو رسید آتش جگر سوزست

اگر چه لاله حسرت دمید از گل ما

هنوز داغ تو بر جان حسرت اندوزست

بغیر بخت بد خود شکایت از که کنم؟

که مهربان من از بخت من بد آموزست

منم که روز و شبم صرف آن بهشتی روست

وگرنه در غم فردای خود که امروزست

مدوز چاک جگر ای طبیب اهلی را

که طعن همنفسان ناوک جگر دوزست