بازم ز هر طرف مه رخساره کسی است
دل با کسی و دیده بنظاره کسی است
آسوده گشتم از همه عالم ولی دلم
آواره است و هر نفس آواره کسی است
آهسته رو که در ره خوبان بخاک و خون
مرغی که میطپد دل بیچاره کسی است
هرکس وسیله اجلش حالتی بود
مارا وسیله غمزه خونخواره کسی است
اهلی بگو بخواجه که ما کیمیاگریم
ما را چه احتیاج بمس پاره کسی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حیرت ملازم گل رخسارهٔ کسی است
دیوانگی نتیجه نظارهٔ کسی است
از جام کینه ام چو رود مست و خون چکان
می بارد از رخش که ستمگارهٔ کسی است
غمخوار نیست هر که بود غمگسارجوی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.