گنجور

 
اهلی شیرازی

سینه ایصوفی اگر صاف است چو آیینه ات

هر چه خواهی رو نماید از صفای سینه ات

خاطرت گنجینه مهرست بیمهری مباش

حیف باشد کر گهر خالی بود گنجینه ات

مهر یوسف پیشه کن وز فتنه انجم مترس

گرچه دندان تیز کرد این گرگ پیر از کینه ات

ایکه با یار نوت یار کهن از یاد رفت

یاد کن ای بیوفا از عاشق دیرینه ات

این چنین کز یاد خود بردی مرا نبود عجب

گر بیاد امروز نبود وعده دوشینه ات

ساکن میخانه شو زاهد که ترسم روز مرگ

مست بیرون آورند از مسجد آدینه ات

بت بزی خرقه داری اهلی از تقوی ملاف

تا نسوزد برق غیرت خرقه پشمینه ات

 
sunny dark_mode