عید قربان شد و سر در ره جولان تو رفت
من سری داشتم آن نیز بقربان تو رفت
این چه شکل است و شمایل مگر از مشرق حسن
آفتابی که بر آمد بگریبان تو رفت
لذت درد سکندر خضر امروز چشید
که بحسرت ز لب چشمه حیوان تو رفت
رفت جان بهر تو بر باد ولی بر تو چه غم؟
چه تفاوت که نسیمی ز گلستان تو رفت
نه که حرمان تو تنها دل من برد بخاک
کز جهان هرکه برون رفت بحرمان تو رفت
اهلی آن شد که کند میل تو آن نخل بلند
میوه شاخ امید از لب و دندان تو رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.