جهان جوان ز بهار و خزان پیری ماست
کنون بساغر می وقت دستگیری ماست
تو مست عیش و فقیران غبار غم دارند
ترا چه غم ز غبار غم و فقیری ماست
وصال چشمه خورشید سایه تابش نیست
مگو که دوری از آب حیات سیری ماست
اگر چو ذره دلیریم پیشت ای خورشید
هم از حمایت مهر تو این دلیری ماست
خلاص ما ز اسیری مباد تا به ابد
اگر مراد توای دوست در اسیری ماست
سخن ز وصف جوانان دلپذیر مگوی
اگر مراد تو ناصح سخن پذیری ماست
غم از قیری ما نیست ذره وش اهلی
که آفتاب در آن کو بصد حقیری ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.