گنجور

 
اهلی شیرازی

گر زخم عشق بر دل مردم جراحت است

مارا ز زخم تیر بتان چشم راحت است

گل راست حسن و بسته دهان مرا نمک

حسن نکو بسی است سخن در ملاحت است

زنگ از دلم ببرد جمالش که از صفا

چون حسن صادقان همه حسن و صباحت است

ما درد پروریم و نیاز آر آرزو

مره م نمی خرد دل ما تا جراحت است

اهلی حکایت غم دل شرح می دهد

او را ز گفتگو نه هوای فصاحت است