بزلف اگر ببری جان بی قرار از ما
فدای یک سر موی تو صد هزار از ما
بجان دوست که جان با تو در میان داریم
چو در کنار نیایی مکن کنار از ما
اگر نه حسن تو بی اختیار دل بردی
عنان دل که ربودی به اختیار از ما
بروز مستی وصل تو ما چه دانستیم
که روزگار کشد کین بروزکار از ما
اگر چه سوخته ایم از غم تو دلشادیم
که نیست بر دل کس ذره یی غبار از ما
مپرس خون شهیدان و عفو کن یارب
مباد آنکه شود دوست شرمسار از ما
مکن حکایت تلخی چو کوهکن اهلی
که مانند قصه شیرین بیادگار از ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.